دغدغه های یک خاندان

ما همه هم خونیم!

دغدغه های یک خاندان

ما همه هم خونیم!

آرایشگر ونذر و ایرانی های هفت خط !

در شهری در آمریکا، آرایشگری زندگی می‌کرد که سالها بچه‌دار نمی‌شد.

او نذر کرد که اگر بچه‌دار شود، تا یک ماه سر همه مشتریان را به رایگان اصلاح کند.

بالاخره خدا خواست و او بچه‌دار شد! روز اول یک شیرینی فروش وارد مغازه شد.

پس از پایان کار، هنگامی که قناد خواست پول بدهد، آرایشگر ماجرا را به او گفت.

فردای آن روز وقتی آرایشگر خواست مغازه‌اش را باز کند،

یک جعبه بزرگ شیرینی و یک کارت تبریک و تشکر از طرف قناد دم در بود.

روز دوم یک گل فروش به او مراجعه کرد و هنگامی که خواست حساب کند،

آرایشگر ماجرا را به او گفت. فردای آن روز وقتی آرایشگر خواست مغازه‌اش را باز کند،

یک دسته گل بزرگ و یک کارت تبریک و تشکر از طرف گل فروش دم در بود.

روز سوم یک مهندس ایرانی به او مراجعه کرد.

در پایان آرایشگر ماجرا را به او گفت و از گرفتن پول امتناع کرد.

حدس بزنید فردای آن روز وقتی آرایشگر خواست مغازه‌اش را باز کند، با چه منظره‌ای روبرو شد؟
فکرکنید. شما هم یک ایرانی هستید. 

  

... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ...

 


چهل تا ایرانی، همه سوار بر آخرین مدل ماشین، دم در سلمانی صف کشیده بودند .

و غر می‌زدند که پس این مردک چرا مغازه‌اش را باز نمیکنه. 

 

منبع:http://www.tanziran.com/?p=1224

نظرات 3 + ارسال نظر
روژین چهارشنبه 25 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 10:09 ق.ظ http://abidar.blogsky.com/

سلام دوست گرامی
در صورت امکان وبلاگ من را با اسم "آبیدر "لینک کنید و من را نیز مطلع کنید تا متقابلا شما را لینک کنم .
موفق باشید.
مدیر وبلاگ آبیدر
http://abidar.blogsky.com/

باید ببینیم چی می شه:)

احسان چهارشنبه 25 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 11:00 ق.ظ

مثل تلفن سکه ای های آلمان که ایرانی ها با قالب سکه یخی درست می کردند و استفاده می کردند و آخرش گندش هم در اومد. !!!

محمدحسن چهارشنبه 25 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 11:39 ق.ظ

...نزدماایرانیان است و بس!می شد حدس زد٬مرسی خیلی باحال بود!

خواهش می کنم حالا چرا ... ؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد