دغدغه های یک خاندان

ما همه هم خونیم!

دغدغه های یک خاندان

ما همه هم خونیم!

چنان بخوان که تو «دانی»!


من این حروف نوشتم چنان که غیر ندانست/تو هم ز روی کرامت چنان بخوان که تو دانی


                هنوز خاک مزارش تازه است
مزار آن دو دست سبز جوان را می گویم…
(فروغ فرخزاد)



ایمان بیاوریم

ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد

ایمان بیاوریم به ویرانه های باغ های تخیل

به داس های واژگون شده ی بیکار

و دانه های زندانی

نگاه کن که چه برفی می بارد …

شاید حقیقت آن دو دست جوان بود ، آن دو دست جوان

که زیر بارش یکریز برف مدفون شد

و سال دیگر ، وقتی بهار

با آسمان پشت پنجره همخوابه می شود

و در تنش فوران می کنند

فواره های
سبز ساقه های سبک بار

شکوفه خواهد داد ای یار ، ای یگانه ترین یار

ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد …


فروغ فرخزاد

گل نرگس

 عاقبت یکروز مغرب محو مشرق میشود 

 عاقبت غربی ترین دل نیز عاشق میشود 

شرط میبندم زمانیکه نه زود است نه دیر 

مهربانی حاکم کل مناطق میشود 

.....به امید ظهور فرج 

صلوات