واقعا عالم بچگی چه دنیای عجیبیه؟!!!!!!!!!!!! اینا چندتا آرزوی بچه گونه است
- آرزو می کنم سر امپول ها نرم باشه
-خدای عزیزم!در سال جدیدکمک کن تا مادر بزرگم دوباره دندان در بیاره آخه اون دندوناش مصنوعیه!
-دلم می خواد حتی اگه زنم بگیرم خمیر دندون ژله ای بزنم
-آرزو دارم به جای این که من به مدرسه برم.مادر و پدرم به مدرسه برن اون وقت اونا هم می فهمند که مدرسه رفتن چقدر سخته.واین قدر ایراد نمیگرفتند
-اگر دل درد گرفتیم نسل دکتراکه آمپول می زنند منقرض بشه تا هیچ دکتری نتونه آمپول بزنه
اینو صفورا برام فرستاده بود خوندم گفتم شماآ هم بخونین:
اینجا آسمان ابریست ، آنجا را نمیدانم... اینجا شده پائیز ، آنجا را نمیدانم... اینجا فقط رنگ است ، آنجا را نمیدانم... اینجا دلتنگی است ، آنجا را نمیدانم. وقتی که بچه بودم هر شب دعا میکردم که خدا یک دوچرخه به من بدهد. بعد فهمیدم که اینطوری فایده ندارد. پس یک دوچرخه دزدیدم و دعا کردم که خدا مرا ببخشد
هی با خود فکر می کنم ، چگونه است که ما ، در این سر دنیا ، عرق می ریزیم و وضع مان این است و آنها ، در آن سر دنیا ، عرق می خورند و وضع شان آن است! ... نمی دانم ، مشکل در نوع عرق است یا در نوع ریختن و خوردن
دکتر شریعتی