دغدغه های یک خاندان

ما همه هم خونیم!

دغدغه های یک خاندان

ما همه هم خونیم!

خبر به دورترین نقطه ی جهان ... رسید !!

درود بر همه ی دوستان...


حس کردم شعر و ادبیات خونتون افتاده!!!این بود که اومدم با یه شعر فوق العاده از زنده یاد نجمه زارع..

خوش باشید... .




خبر به دورترین نقطه‌ی جهان برسد

نخواست او به منِ خسته ـ بی‌گمان ـ برسد

شکنجه بیشتر از این؟ که پیش چشمِ خودت

کسی که سهم تو باشد به دیگران برسد

چه می‌کنی؟ اگر او را که خواستی یک عمر

به‌راحتی کسی از راه ناگهان برسد،...

رها کنی برود از دلت جدا باشد

به آن‌که دوست‌تَرَش داشته به آن برسد

رها کنی بروند و دو تا پرنده شوند

خبر به دورترین نقطه‌ی جهان برسد

گلایه‌ای نکنی بغض خویش را بخوری

که هق! هق!... تو مبادا به گوششان برسد

خدا کند که... نه! نفرین نمی‌کنم... نکند

به او ـ که عاشق او بوده‌ام ـ زیان برسد

خدا کند فقط این عشق از سرم برود

خدا کند که فقط زود آن زمان برسد

نظرات 2 + ارسال نظر
صالحه جمعه 18 دی‌ماه سال 1388 ساعت 10:47 ق.ظ

بابا تو دیگه کی هستی!!!!
خیلی قشنگ بود..ممنون

دیگه دیگه!!!

امین جمعه 18 دی‌ماه سال 1388 ساعت 10:51 ق.ظ

بسیار زیبا و قشنگ ممنون!!!

یکی از بیت ها رو من اینطور خونده بودم:

خدا کند که... نه نفرین نمیکنم که مباد!
به او که عاشق او بوده ام زیان برسد

بله درسته...

در دست نوشته ی خود نجمه زارع کلمه ی «مباد» بوده اما در ویرایش تغییر پیدا کرده و شده:«نکند»

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد